جدول جو
جدول جو

معنی حرف تعظیم - جستجوی لغت در جدول جو

حرف تعظیم
(حَ فِتَ)
حرف تعجب. شمس قیس در عنوان حرف تعظیم و تعجب گوید: الفی است که در اواخر بعضی نعوت فایدۀ تعظیم و تعجب دهد، چنانکه پاکا آفریدگارا، بسا مال که فلان دارد. و چنانکه شاعر گوید:
اگر شاه غازی نکردی هنر
ور ایزد مر او را ندادی ظفر
تباها که دین محمد شدی
سیاها که محراب و منبر بدی.
(المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 155)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ فِ تَ)
در دستور زبان عرب ’ل ’ است که چون بر اسم درآید آخر آن را مجرور سازد: نصحته للتأدیب ، و چون بر فعل مضارع درآید آخر آنرا منصوب سازد: نصحته لیتأدب . و بهر حال معنی علت و دلیل را رساند
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ تَ)
ارتیکل. حرفی است که بر سر اسم درآید تا آنرا معین سازد، در برخی لغات حرف تعریف مذکر و مؤنث را نیز بیان کند مانند زبان فرانسه و در برخی دیگر فقط شخص آنرا معین سازد چون زبان عربی و انگلیسی، و در برخی لغات چون فارسی حرف تعریف بکلی از میان رفته است. در دستورزبان عرب الف و لام حرف تعریف است. سیوطی گوید: و آن گاهی معنی استغراق افراد جنس دهد و آن در صورتیست که بتوان کلمه ’کل’ به معنی حقیقی بجای آن نهاد و گاه معنی استغراق صفات افراد یک جنس دهد اگر ’کل’ به معنی مجازی جانشین آن گردد، و گاه معنی بیان حقیقت دهد اگر ماهیت کلمه را نشان دهد. (بهجهالمرضیۀ سیوطی). و هرگاه الف و لام دلالت بر شی ٔ معهود کند، آنرا الف و لام عهد یا ’لام عهد’ خوانند و آن نیز بر سه قسم است: عهد ذهنی، که در ذهن معهود باشد و عهد حضوری، که حاضر در مجلس باشد و قابل اشاره بود، و عهد ذکری، که قبلاً ذکر شده باشد. برخی از اسماء همیشه با الف و لام بکار روند چون: اللات. حرف تعریف بر اسمهای معرفه درنیاید مگر در برخی از علم ها که اصلاً معنی صفتی داشته باشند. (از بهجه المرضیه فی شرح خلاصه الالفیه)
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ تَ یَ)
حرفی که فعل لازم را متعدی سازد و آن الف و نون است. شمس قیس گوید: در اواخر اوامر صحیحه فایدۀ تعدیت دهد، چنانکه بخندان و بگریان و برخیزان. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 175)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حرف تعریف
تصویر حرف تعریف
حرفی که بر سر اسم در آید تا آنرا معین سازد
فرهنگ لغت هوشیار